چه گواراست آزادی

کاشان . کویر . تابستان 85 | Iran . Kashan . Desert

فرياد زد:مي دانم برای کشتن من آمده ای، پس نترس ‏تو فقط   يک مرد را مي کشي.‏

نخست به دست ها و پاهایش شليک کرد و بعد به سينه ا ش , در حالي که  از درد به خود مي پيچيد ‏‏9 بار به  وی  شليک کرد و سرانجام گلويش را هدف گرفت.… او جان سپرد.‏

دست هایش را از تن جدا کردند و جسدش که به گفته شاهدان به شمايل مسيح مي ماند , دفن کردند.

و بدین سان او در اذهان به خاطره ها پیوست.‏

پیدا کنیدش دوباره
بگو دوباره بمیرد
شاید دستم را بگیرد

دانلود  آهنگ “سیرا ماسترای تنهابا صدای محسن نامجو

[dewplayer:http://www.hamidi.ir/arafile/mohsn.namjoo_siera.mastra.mp3]

آهنگ و کلیپ اصلی در ادامه مطلب


دو روز دیگه  سالروز تولد اوست .

ارنستو رافائل گوارا دلاسرنا که چريکها وي را  چه مي خوانند، در 14 ژوئن 1928 در منطقه روساريو ي ‏آرژانتين متولد شد وي اولين فرزند خانواده اي بود که ريشه در باسک اسپانيا و ايرلند داشت؛ به اين ترتيب شور ‏انقلاب را از هر دو کشور اجدادي ش به ارث برده بود.‏

پدرش گفته بود: اولين مشخصه پسرم آن بود که در رگ هايش خون انقلابي گري ايرلندي، پيروزي طلبي ‏اسپانيايي و ميهن پرستي آرژانتيني جريان داشت. چيزي در ذات او بود که او را به خطر و انقلاب مي کشاند.‏

پنجاه و چهارسال پيش پزشک کمونيست جوان و پرشوري با کشتي کوچکي از انقلابيوني که در پي سرنگوني ‏رژيم باتيستا در کوبا بودند به همراه فيدل کاسترو و يارانش پا به خاک کوبا گذاشت، پنج سال بعد در هشتم ژانويه 1959 ‏ارتش انقلابي همراه با قيام مردمي هاوانا را آزاد کردند.‏

با اين حال چه گواراي آرژانتيني نه تنها به اندازه فيدل کاسترو رهبر جنبش کمونيستي 26 جولاي محبوبيت داشت ‏بلکه شيوه و منش او پس از پيروزي که همان زندگي ساده چريکي و مشي انقلابي را دنبال مي کرد وي را به ‏چهره اي محبوب بدل ساخت، چهره اي که با عکسي از کوردوا عکاس انقلاب کوبا و مرگ اسطوره اي ش بدل به ‏شمايل قرن ما شد.‏

چه جوان در خانواده اي چپ گرا رشد يافت، پدرش هوادار خوان پرون و سوسياليست ها بود و از همان کودکي ‏ارنستو همپاي پدرش در همايش ها و محافل سياسي بود. در نوجواني با وجود بيماري آسم از فعاليت هاي ورزشي ‏دوري نمي کرد و در مسابقات راگبي يکي از ستاره هاي آن به شمار مي رفت وي همچنين در شطرنج نيز در بين ‏دانش آموزان به قهرماني رسيد.‏

در همان دوران توجه ش بيش از پيش به شعر و ادبيات جلب شد و شيفته شاعران چپ گراي آمريکاي لاتين چون ‏پابلو نرودا و نويسندگاني چون فدريکو گارسيا لورکا شد، چه حتي در ميانه جنگ در جنگل هاي کوبا هم همواره ‏کتاب شعر و يا داستاني به همراه داشت که در هر فرصتي به مطالعه آن مي پرداخت.‏

ارنستوي نوجوان حتي برخي از اشعار شاعران محبوبش را از بر کرده بود. در کتابخانه خانه آنها بيش از 3000 ‏جلد کتاب موجود بود که اغلب اوقات چه نوجوان را مشغول مي ساخت. در همان ايام تقريبا تمام کتابهاي کارل ‏مارکس، ويليام فالکنر، آندره ژيد، فرانک کافکا، آلبر کامو، ولاديمير ايليچ لنين، ژان پل سارتر، فردريک انگلس و ‏بسياري ديگر از نويسندگان و متفکران بزرگ را خوانده بود.‏

هر چه که بزرگ تر مي شد علاقه ش به ادبيات آمريکاي لاتين بيشتر مي شد و بسياري از دستنوشته هاي وي از ‏اين دوران سرشار از اين دلبستگي است.‏

در سال 1948 چه گوارا براي تحصيل در رشته پزشکي وارد دانشگاه بوينس آيرس شد ولي در ميانه تحصيل يک ‏سال مرخصي گرفت تا شيفتگي خود به آمريکاي لاتين را تا به سفري را با رفيق ش آلبرتا گرانادو با ‏موتورسيکلت به کشورهاي آمريکاي لاتين برود. در همين سفر بود که ايده هاي انقلابي و قهرآميز او بيش از ‏گذشته شکل گرفتند ؛ مشاهدات وي از وضعيت مردم محروم او را راديکال تر ساخت و به اين باور رساند که تنها ‏راه رسيدن به برابري انقلاب مسلحانه است. وي در خاطرات خود از اين سفر تحت عنوان خاطرات موتورسيکلت ‏به تشريح وضعيت اين کشورها و برداشت هاي خود از آن پرداخته است اين خاطرات بيش از چهار دهه پس از ‏مرگش در ايالات متحده پرفروش ترين کتاب سال شد و از روي آن فيلمي تحسين شده به همين نام ساخته شد.‏

پس از اين سفر طولاني وي به دانشگاه برگشت و در سال 1953 فارغ التحصيل شد. پس از آن بار ديگر سفرش ‏به کشورهاي آمريکاي لاتين به عنوان پزشک را از سر گرفت، وي خود گفته است: من گرسنگي، فقر و بيماري ‏را از نزديک لمس کردم و تلاش کردم که به اين مردم کمک کنم.‏

پس از مدتي چه گوارا در گواتمالا که سرانجام دولتي اصلاح طلب يافته بود ساکن شد و در آنجا با هيلدا گادئا ‏آکوستا يک اقتصاددان زن پرويي آشنا شد که وي را به بسياري از مقامات دولتي معرفي کرد و رابط وي با ‏سازماني به نام اتحاد انقلابيون خلق هاي آمريکا شد.‏

روابط چه و آلیدا به زودي بدل به روابط عاشقانه شد و آنها با يکديگر زندگي مي کردند. ‏

از همان طريق وي با برخي از تبعيديان کوبايي که با فيدل کاسترو در ارتباط بودند آشنا شد. گروه فيدل کاسترو ‏رهبري حمله به يک پادگان نظامي در سانتياگو در 26 جولاي همان سال را برعهده گرفته بود که به معناي اعلام ‏موجوديت جنبش چريکي کوبا به شمار مي رفت.‏

در مه 1954 سي آي ا کودتاي نظامي عليه دولت رفرميست آربنز سازمان داد و چه بي درنگ به جنبش مقاومت ‏مسلحانه براي مقابله با کودتاچيان پيوست اما کودتاچيان به پيروزي رسيدند و بسياري از حاميان چپ گراي دولت ‏رفرميست نيز کشته يا دستگير شدند. چه نيز ناچار شد مدتي در کنسولگري آرژانتين بماند تا کودتاگران به وي ‏اجازه خروج از کشور را بدهند.‏

سرنگوني دولت آربنز سبب شد تا چه بيش از گذشته به نقش مداخله گرايانه و امپرياليستي ايالات متحده در ‏آمريکاي لاتين پي ببرد و باور به استقرار سوسياليسم با قوه قهريه را در وي تقويت کرد زيرا معتقد بود رفرم و ‏اصلاحات در جايي که امپرياليسم با تمام توان و قدرت حضور دارد به جايي ختم نخواهد شد.‏
در سپتامبر 1954 چه وارد مکزيکو سيتي شد که برخي از تبعيديان کوبايي که وي مي شناخت نيز پس از کودتاي ‏گواتمالا در آنجا پناه گرفته بودند. کمي بعد وي به رائول کاسترو معرفي شد و او نيز شبي چه را به منزل برادرش ‏فيدل کاسترو که رهبر جنبش چريکي 26 جولاي بود دعوت کرد، فيدل و چه يک شب تمام تا صبح به بحث و ‏مذاکره پرداختند و سيگار کشيدند، قبل از سپيده چه تصميم گرفت تا با فيدل و همراهانش سوار بر کشتي به کوبا ‏برود و عضو جنبش 26 جولاي شود.‏

با وجود اينکه وي تصور مي کرد پزشک جنگي خواهد بود تحت تعليمات چريکي قرار گرفت و به زودي به دليل ‏شايستگي هايش به رهبري يک جوخه منصوب شد.‏

فيدل و 81 همراهش در جوخه هاي مجزا در اولين فرصت به نيروهاي ارتش باتيستا حمله کردند اما بسياري از ‏آنها در درگيريهاي اوليه کشته و يا پس از اسارت بلافاصله در ملاعام تيرباران شدند.‏

از گروه فيدل کاسترو تنها حدود 20 نفر باقي مانده بود که به دو گروه تقسيم شده بودند و رهبري يکي را چه ‏برعهده گرفته بود.‏

هر دو گروه به کوههاي سيرا ماسترا عقب نشيني کردند و پس از پيوستن به يکديگر آنجا را پايگاه آموزشي و ‏عضوگيري خود کردند. چند هفته بعد چريکهاي شهري به آنها پيوستند و عملياتي را نيز در شهرها سازمان دادند، ‏روستائيان و ساکنان منطقه نيز از آنها استقبال کردند، چريکها که در بين مردم به ريشوها مشهور بودند براي مردم ‏مدرسه، شورا و بيمارستان تاسيس کردند و چه به درمان مردم و سوادآموزي مي پرداخت. در همين زمان بود که ‏وي با چريک زني به نام آميلدا آشنا شد که بعد از پيروزي به روابط عاشقانه منتهي شد.‏

در سال 1957 در حالي که عمليات جنگلي ها و شهري ها عليه ارتش و پليس باتيستا شدت يافته بود، ارتش با تمام ‏توان خود به پايگاه هاي اصلي چريکها در سيرا ماسترا حمله بردند، با وجود تلفات سنگين چريکها، کاسترو دو ‏ارتش مجزا از چريکها سازماندهي کرد که فرماندهي يکي را برعهده چه گوارا گذاشت.‏

هر دو ارتش چريکي سرانجام از محاصره نيروهاي دولتي درآمدند و به نبرد خود ادامه دادند، در همين زمان ‏عمليات چريکهاي شهري و تظاهرات، اعتصابات و اعتراضات در شهرهاي مختلف کوبا عرصه را بر دولت ‏باتيستا تنگ کرده بود و چريکها فرصت يافتند تا به شهرهاي اصلي کوبا نزديک تر شوند.‏

چه گوارا در اين دوران خود از بسياري از تله ها و تورهاي نظاميان نجات يافته بود، علاوه بر اين ميان مردم ‏منطقه و چريکها از محبوبيت بسياري برخوردار بود، هر چقدر در برابر رفقا و مردم مهربان و صميمي بود از ‏کوچک ترين خطاهاي چريکها در برخورد با مردم نمي گذشت و خاطيان را به شديدترين وجهه تنبيه مي کرد.‏

در فوريه 1958 چه گوارا راديو انقلاب را بنيان گذاشت که در سازماندهي انقلابيون نقش موثري ايفاء کرد. در ‏جولاي همان سال چه با خلق يک تاکتيک نظامي با يک گروه کوچک يک گردان نظامي را شکست داد، تاکتيکي ‏که سالها از سوي سي آي ا مورد بررسي و تحليل قرار گرفت. پيروزي در اين نبرد از سوي روحيه ارتشيان را ‏درهم شکست و از سوي ديگر از فرمانده چه اسطوره اي شکست ناپذير ساخت.‏

در اواخر دسامبر 1958 وي يک گروه کوچک از يارانش را سازمان داد تا به سانتاکلارا دومين شهر بزرگ کوبا ‏حمله کنند وي به آنها خاطرنشان کرد که اين حمله اي انتحاري است و بازگشتي در کار نيست اما اغلب چريکهاي ‏تحت فرمان وي حاضر به شرکت در اين عمليات شدند با وجود آنکه ارتش در برابر اين حمله از نيروي هوايي، ‏تانک و توپخانه استفاده کرد و حتي بدون هدف مناطق شهري را بمباران کرد، پس از چندين روز پادگان و مقر ‏پليس شهر سقوط کرد و تسليم شد.‏

اين حمله آخرين پايگاه نظامي باتيستا در کوبا را نابود کرد و چريکها از همه سو به سوي هاوانا که در همان زمان ‏درگير نبرد چريکهاي شهري و قيام مردمي بود حمله بردند، چه که فرماندهي ارتش دوم را داشت با نيروهاي ‏باتيستا در حوالي هاوانا درگير شد و در حالي که راديوي هاوانا به قصد تضعيف روحيه مردم خبر کشته شدن وي ‏را پخش کرد، در آخرين ساعات سال 1958 چه ارتش باتيستا را از سر راه برداشت و به هاوانا رسيد.‏

نبرد شهري در هاوانا هشت روز به طول انجاميد و نيروهاي تحت فرماندهي کاسترو سرانجام توانستند رژيم را ‏سرنگون سازند و دولت انقلابي به پاس خدمات چه در پيروزي وي را زاده کوبا اعلام کرد. ‏
در ژوئن همان سال وي با آميلدا مارچ ازدواج کرد و پس از آن کاسترو وي را براي چند ماه به کشورهاي مختلف ‏آفريقايي و آسيايي فرستاد تا وي فرصت طرح حمايت از ايده انقلاب در آمريکاي لاتين را نيابد. چه هنگامي به ‏کوبا بازگشت که آمريکا دسته هاي ضد انقلابي را عليه دولت کاسترو تحت عنوان نيروهاي ضد کمونيست سازمان ‏داده بود و با همکاري ملاکين به عمليات عليه انقلابيون و ترور اعضاي شوراهاي محلي مي پرداختند.‏
در سال 1959 گروه هاي نظامي بين المللي که در ميان آنها آلماني و يوناني نيز بود با همکاري دولت جمهوري ‏دومنيکن و سازماندهي آمريکا عمليات گسترده اي را عليه دولت کوبا به راه انداختند که کشور را درگير جنگ ‏داخلي ساخت. ‏

در سال 1960 يک کشتي باري حامل سلاح ظاهرا به دليل خرابکاري دچار انفجار شد و صد نفر از خدمه و ‏کارکنان اسکله در اين واقعه کشته شدند، چه که در آن زمان چند پست دولتي را همزمان برعهده داشت، بلافاصله ‏خود را به اسکله رساند و مشغول مداواي زخمي ها شد و در مراسم تشيع قربانيان شرکت کرد. آلبرتو کوردا از ‏حضور چه در اين مراسم عکس هايي گرفت که يکي از آنها تحت عنوان چه قهرمان به شهرت رسيد و همان ‏عکسي ست که امروز بر ديوار اتاق بسياري از جوانان و بر تي شرت بسياري از مردم در گوشه و کنار جهان ‏نقش بسته است.‏

در همين دوران وي فرصت يافت تا به تئوريزه کردن مدل انقلاب کوبايي که بعدها به درسنامه اصلي ادبيات ‏چريکي در جهان بدل شد بپردازد و چندين کتاب در اين باره نوشت.‏

در حالي که نيروهاي ضدانقلابي تحت حمايت رزمناوهاي آمريکايي در سال 1961 در خليج خوکها به کوبا حمله ‏کردند، کاسترو به چه دستور داد تا رهبري عمليات دفاعي در غرب کوبا را برعهده بگيرد زيرا تصور مي شد که ‏ممکن است نيروهاي آمريکايي براي فريب دادن کوبايي ها ضد انقلابي ها را وادار به حمله از خليج خوکها کرده ‏اند و خود دست به حمله اصلي از غرب بزنند.‏

اما با شکست سخت و فوري ضد انقلابيون در خليج خوکها، خبري از حمله آمريکا به غرب کوبا نشد و کاسترو از ‏شمال و چه از غرب به هاوانا برگشتند اما چه تصادفا مجروح و گلوله اي به گونه ش اصابت کرد.‏

در جريان کنفرانس اقتصادي کشورهاي قاره آمريکا که چه در آن به عنوان وزير دارايي کوبا حضور داشت، از ‏طريق منشي کاخ سفيد يادداشتي به جان اف کندي رساند با اين مضمون: “براي حمله خليج خوک ها متشکريم، ‏پيش از اين حمله انقلاب ضعيف بود اما اکنون از هر زماني قوي تر است! “‏

چه گوارا يکي از حاميان اصلي استقرار موشکهاي بالستيک اتمي شوروي در کوبا بود که به بحران تازه اي در ‏روابط کوبا و آمريکا بدل شد.‏

دو سال بعد در سال 1964 وي در حالي براي شرکت در مجمع عمومي سازمان ملل وارد نيويورک شد که ‏تبليغات دولت آمريکا از وي به عنوان خطري بالقوه براي آمريکا ياد مي کرد وي در سخنراني تاريخي خود به ‏شدت “يانکي” ها را براي استثمار آمريکاي لاتين مورد انتقاد قرار داد. در زمان اقامت کوتاهش در نيويورک با ‏بسياري از سياستمداران از جمله مالکوم ايکس ملاقات و با بسياري از روزنامه نگاران مصاحبه کرد.‏

پس از آن به مدت سه ماه به کشورهاي بلوک چپ در آسيا و آفريقا از جمله مصر تحت رهبري ناصر سفر کرد و ‏در برخي از سخنراني هاي خود از سياست هاي اقتصادي شوروي براي کشورهاي بلوک شرق انتقاد کرد. بر ‏اساس اين دکترين در دهه شصت بسياري از کشورهاي بلوک شرق ناچار بودند تنها به توليد محصولات خاص ‏بپردازند که اقتصاد بلوک شرق به آنها نياز داشت.‏

پس از بازگشت به کوبا به سمت وزير صنايع محسوب شد اما در ميان شگفتي روس ها، سياست دوري از شوروي ‏و ميدان دادن به چيني ها را در پيش گرفت و حامي اصلي نزديکي به چين شد که به يکي از دلايل اصلي اختلاف ‏نظر بين وي و کاسترو بدل شد.‏

وي پيش تر در سخنراني در الجزيره از سيطره آمريکا بر غرب و سيطره شوروي بر شرق سخن به ميان آورده و ‏خواستار قيام جنوب عليه هر دو شده بود، تئوري که تاثير بسياري بر متفکران چپ نوين کشورهاي جنوب گذارد.‏

در حمايت از کمونيست ها در ويتنام وي در نوشتاري خواستار قيام مسلحانه مردم کشورهاي جنوب و بدل کردن ‏اين کشورها به ويتنام هاي ديگري شد.‏

در اکتبر 1965 کاسترو اعلام کرد که چه گوارا از همه سمت هاي دولتي و حزبي خود استعفاء داده، کشور را ‏ترک کرده تا به آرمانهاي انقلابي خود بپردازد اما دولت کوبا به مدت دو سال هيچ اطلاع ديگري از محل چه ‏گوارا نداد.‏

چه گوارا چند ماه پيش تر کوبا را به مقصد کنگو ترک کرده بود، چه و معدودي از ياران نزديکش به همراه صد ‏کوبايي آفريقايي تبار براي پشتيباني از جنبش چريکي کنگو به اين کشور رفته بودند. سي اي آ به زودي از پايگاه ‏چه گوارا مطلع شد و ارتش کنگو را براي به دام انداختن وي بسيج کرد، در همين حال چه گوارا نيز رهبر ‏چريکهاي کنگو را فاقد صلاحيت رهبري يافت.‏

دولت آمريکا حتي براي کمک به عمليات نابودي چه گوارا رزمناوهاي خود را به منطقه فرستاد تا درصورت ‏لزوم تفنگداران آمريکايي را در اين عمليات شرکت دهد. در حالي که چه از يک سو به ارتش کنگو و از سوي ‏ديگر با ماموران سي آي ا درگير بود هر چه بيشتر به ضعف ها و خطاهاي رهبري چريک ها در کنگو پي مي ‏برد و آنها را درکتاب خاطرات کنگو نوشت، در اين ميان وي به اسهال خوني نيز مبتلا شد و با شدت يافتن آسم ش ‏به سختي بيمار شد. در اين زمان از کوبايي ها خواست تا به کوبا برگردند و خود در کنگو بميرد، اما کاسترو دو ‏نفر از نزديکانش را مخفيانه براي مجاب کردن چه به بازگشت به کنگو فرستاد و سرانجام چه بيمار، مايوس و ‏ناتوان بازگشت و در مقدمه کتاب خاطرات کنگو نوشت: اين تاريخ يک شکست است اما از بازگشت به هاوانا ‏سرباز زد زيرا کاسترو وصيت نامه وي را منتشر کرده بود وي مدتي در دارالسلام و مدتي در پراگ ماند و طرح ‏دو کتاب در باره فلسفه و اقتصاد را نوشت.‏

در سال 1967 در حالي که محل اقامت چه گوارا همچنان نامعلوم بود، شايعات حاکي از حضور وي در بين ‏چريکهاي بوليوي بود. رهبري و آموزش هاي چه در ابتدا پيروزيهاي سريع براي چريکهاي بوليوي به ارمغان ‏آورد اما در سپتامبر همان سال ارتش موفق شد به هر دو گروه چريکي ضربات سختي وارد آورد و گفته مي شود ‏که چه گوارا با گروه اندکي از يارانش پس از پراکنده شدن گروه ها و جدا ماندن از آنها، ناچار به عقب نشيني شد.‏

سي آي ا يک تيم ويژه متخصص از نيروهاي مخصوص ارتش آمريکا براي قتل وي به منطقه اعزام کرده بود که ‏مستقيما در عمليات ارتش شرکت داشته و آن را رهبري مي کردند.‏

از سوي ديگر چه بر روي حمايت حزب کمونيست بوليوي از جنبش چريکي حساب کرده بود در حالي که اين ‏حزب به شوروي نزديک بود و مايل به پشتيباني از مدل انقلاب کوبا نبود، چه رهبري اين حزب را در کتاب ‏خاطراتش که پس از مرگش به دست آمد: بي وفا و ابله ناميده بود.‏
در هفتم اکتبر 1967، فليکس رودريگز افسر سي آي ا عمليات محاصره چه گوارا را رهبري کرد که منجر به ‏درگيري با چه و چند همراه باقي مانده ش در دره يورو، شد.‏

چه گوارا پس از آن که به شدت زخمي شد به اسارت درآمد، طناب پيچ شد و به مدرسه اي در آن نزديکي برده شد ‏و يک روز تمام در حالي که با مرگ دست و پنجه نرم مي کرد تحت بازجويي قرار گرفت اما سکوت کرد.‏

شاهدان مي گويند با وجود جراحت شديد، چه مستقيم به چشمان بازجويان نگاه مي کرد، سرش را بالا مي گرفت و ‏تنها تقاضاي سيگار مي کرد.‏

در نهم اکتبر رئيس جمهور بوليوي دستور اعدام چه گوارا را صادر کرد، نظاميان براي کشتن چه در بين خود ‏قرعه کشيدند، قرعه به نام سرجوخه ماريو تران افتاد.‏

به سرجوخه تران دستور داده شد به گونه اي صحنه پردازي کند که گويي چه گوارا در درگيري کشته شده است، ‏لحظه اي قبل از مرگ، سربازان از چه پرسيدند آيا به جاودانگي خودت مي انديشي و او گفته بود نه به جاودانگي ‏انقلاب فکر مي کنم.‏

هنگامي که سرجوخه تران به وي نزديک مي شد، چه فرياد زد: من مي دانم آمده اي که من را بکشي، پس نترس ‏تو فقط داري يک مرد را مي کشي.‏

تران نخست به دست ها و پاهاي چه گوارا شليک کرد و بعد به سينه ش و در حالي که او از درد به خود مي پيچيد ‏‏9 بار به او شليک کرد و سرانجام گلويش را هدف گرفت. در ساعت سيزده و ده دقيقه چه گوارا جان سپرده بود.‏
سپس جسدش که به گفته شاهدان به شمايل مسيح مي ماند به سردخانه بيمارستاني به نام مالتا برده شد و از آن ‏عکسبرداري شد.‏

جسد وي نيز بلافاصله در نزديکي رودخانه اي دفن شد و رودريگز که بسياري از وسايل به جا مانده از چه گوارا ‏را تصاحب کرده بود شخصا مرگ چه گوارا را به سي آي ا گزارش داد وي چندي بعد ساعت مچي چه گوارا را ‏که سالها آن را به دست مي کرد به خبرنگاران نشان داد.‏

دست هاي چه گوارا که براي تشخيص هويت از تن جدا شده بودند مدتها بعد توسط آرژانتين به کوبا فرستاده شد، ‏در پانزدهم اکتبر دولت کوبا مرگ چه گوارا را تاييد و سه روز عزاي عمومي اعلام کرد، در روز سوم فيدل ‏کاسترو در برابر جمعيتي بيش از يک ميليون نفر در هاوانا از صفات بارز چه گوارا سخن گفت.‏

رژي دبره، فيلسوف چپ گراي فرانسوي که مدت کوتاهي همراه با چه گوارا در بوليوي بود مي گويد چه در ميانه ‏بيماريهاي جنگلي و دايره محاصره ارتش که هر روز تنگ تر مي شد به آينده آمريکاي لاتين اميدوار بود و معتقد ‏بود که روزي دمکراسي و برابري در اين قاره جاي ديکتاتورها و فقر را خواهد گرفت.‏

در سال 1995 يک ژنرال بازنشسته ارتش بوليوي که فرمانده عمليات بود محل تقريبي دفن جنازه چه گوارا را ‏اعلام کرد اما دو سال طول کشيد تا سرانجام گروهي از کارشناسان آرژانتيني و کوبايي توانستند دو گور دسته ‏جمعي را کشف کنند که در يکي بقاياي جسدي بدون دست وجود داشت و پس از آزمايشات مختلف مشخص شد که ‏متعلق به چه گوارا است.‏

در هفدهم اکتبر بقاياي جسد چه گوارا و شش همراهش طي مراسمي با حضور جمعيتي عظيم در آرامگاهي در ‏سانتاکلارا دفن شد. همان شهري که چهل سال قبل چه گوارا با عملياتي فداکارانه آن را آزاد و راه پيروزي به سوي ‏هاوانا را گشوده بود.‏
با مرگ چه گوارا اما اسطوره اي از وي در جهان شکل گرفت، جنبش هاي چريکي در اواخر دهه شصت تحت ‏تاثير آموزه هاي چه گوارا از ايران تا عمان و از نپال تا آلمان غربي شکل گرفتند و نزديک به دو دهه خيابانها و ‏جنگل هاي بسياري از کشورهاي جنوب و حتي شمال صحنه نبرد چريکي آرمانخواهان جان برکف و فدائيان از ‏خود گذشته شد، اما امروز آن چه برجاي مانده تنها تصويري است که به تاريخ خيره مانده است، اما نه تاريخ يک ‏شکست، تاريخ يک اميد!


آهنگ چه گوارا

(با نام اصلی Hasta Siempre یا فرمانده‌ی ابدی) ساخته‌ی کارلوس پوئبلا را لابد تا به حال شنیده‌اید. خواننده‌های بسیاری تا به حال این آهنگ را خوانده‌اند.  اما فکر می‌کنم بهترین اجرای آن، اجرای ناتالی کاردونه باشد.

متن آهنگ اصلی از کارلوس پوئبلا:

Aprendimos a quererte
Desde la histórica altura
Donde el sol de tu bravura
Le puso cerco a la muerte

Aquí se queda la clara
La entrañable transparencia
De tu querida presencia
Comandante Ché Guevara

Vienes quemando la brisa
con soles de primavera
para plantar la bandera
con la luz de tu sonrisa

Aquí se queda la clara
La entrañable transparencia
De tu querida presencia
Comandante Ché Guevara

Tu amor revolucionario
te conduce a nueva empresa
donde espera la firmeza
de tu brazo libertario

Aquí se queda la clara
La entrañable transparencia
De tu querida presencia
Comandante Ché Guevara

Aquí se queda la clara
La entrañable transparencia
De tu querida presencia
Comandante Ché Guevara

Seguiremos adelante
como junto a tí seguimos
y con Fidel te decimos :
“¡Hasta siempre Comandante!”

Aquí se queda la clara
La entrañable transparencia
De tu querida presencia
Comandante Ché Guevara

Aquí se queda la clara
La entrañable transparencia
De tu querida presencia
Comandante Ché Guevara

.

ترجمه‌ی  متن آهنگ اصلی:

آموخته‌ایم به تو عشق بورزیم
بر قله‌های تاریخ
تو با خورشیدی از شجاعت
در بستر مرگ آرمیده‌ای

حضور عمیق تو
اکنون واضح تر شده است
فرمانده چه گوارا

دستان پیروزمند و توانای تو
بر تاریخ آتش زد
زمانی که همه‌ی سانتاکلارا
برای دیدن تو از خواب برمی‌خاست

تو آمدی تا باد را
با آفتاب بهاری آتش بزنی
تا با نور لبخندت
پرچمی را برافرازی

انقلابیون شیفته‌ی تو
تو را تا قلم‌رو تازه‌ات هم‌راهی می‌کنند
جایی که با اسلحه‌ی آزادی‌خواهی تو
مقاومت خواهند کرد

ما راه تو را ادامه خواهیم داد
هم‌چنان که تا‌کنون هم‌راهت بوده‌ایم
ما هم‌راه با فیدل [1] به تو می‌گوییم:
«برای همیشه تو فرمانده‌ای»

.

متن نسخه‌ی ایرانی آهنگ :

پیدا کنیدش دوباره
بگو دوباره بمیرد
شاید دستم را بگیرد

پیدا کنیدش دوباره
هی هی سیرا ماسترا [2]
سیرا ماسترای تنها
زخمی، پیدا کن مردی را
که بخواند چه گوارا

پیدا کنیدش دوباره
بگو دوباره بمیرد
شاید دستم را بگیرد

پیدا کنیدش دوباره
هی هی سیرا ماسترا
سیرا ماسترای تنها
زخمی، پیدا کن مردی را
که بخواند چه گوارا

یک مشت پر از گلوله
گل چک چکه چک چکاشا
می افتد سنگین روی خاک
یک مشت پر از گلوله

هی هی سیرا ماسترا
سیرا ماسترای تنها
زخمی، پیدا کن مردی را
که بخواند چه گوارا

هی هی سیرا ماسترا
سیرا ماسترای تنها
زخمی، پیدا کن مردی را
که بخواند چه گوارا

پی‌نوشت:
[1]: اشاره به نقل قول معروف فیدل بعد از مرگ چه که: چه گوارا برای همیشه فرمانده است.
[2]: کوه‌های سیرا ماسترا جایی است که چه گوارا و کاسترو در آن پناه گرفتند و جنبش انقلابی‌شان را از آن‌جا آغاز کردند.

—-

نگاهی به برخی فیلم های ساخته شده در مورد چه گوارا

‎‎چهره يک انقلابي ابدی
زندگي و مرگ ارنستو چه گوارا نه تنها در دهه هاي پيشين همواره بخشي از موضوعات محبوب در رسانه ها ‏بوده است، بلکه به نظر مي رسد نزديک به نيم قرن پس از مرگ اين اسطوره و شمايل ابدي انقلاب از ارزش و ‏اهميت آن کاسته نشده و همچنان کتاب ها، فيلم ها، مستندها، عکس ها و حتي تي شرت هاي او با استقبال فراوان ‏روبروست.‏

در اين ميان فيلمسازان بسياري از ديدگاه هاي متفاوتي به زندگي او پرداخته اند، شمار مستندهاي تلويزيوني که در ‏باره وي ساخته شده احتمالا نه تنها از هر شخصيت معاصر ديگري بلکه از مسيح هم بيشتر است. در اينجا نگاهي ‏مي اندازيم به برخي از فيلم ها و مستندهاي مشهور تر در باره چه گوارا.‏

‎‎خاطرات موتورسيکلت‎‎

ساخته والتر سلس (2004)، از روي کتاب پرفروشي به همين عنوان نوشته چه گوارا در باره خاطرات سفر يک ‏ساله ش به دور آمريکاي لاتين ساخته شد. اين کتاب در سال 2003 توسط نيويورک تايمز پرفروش ترين کتاب ‏سال شناخته شد و ديدگاه چه گواراي 23 ساله در باره آمريکاي لاتين را از خلال خاطراتش بيان مي کند.‏

فيلم همچنين از کتاب همسفر چه گوارا در اين سفر يعني آلبرتو گراندو نيز بهره گرفته است، نقش گراندو را در ‏فيلم را يکي از نواده هاي خانواده مادري چه گوارا بازي کرده است و اين هفتمين و تاکنون مشهورترين ساخته ‏کارگردان برزيلي در جشنواره کن 2004 خوش درخشيد.‏
‏ ‏
فيلم محصول مشترک هفت کشور آرژانتين، ايالات متحده، بريتانيا، آلمان، شيلي، پرو و فرانسه بود و با استقبال ‏خوب منتقدان روبرو شد و سه جايزه از جشنواره کن نصيب خود ساخت، فيلم همچنين نامزد نخل طلايي جشنواره ‏بود.‏
به علاوه جايزه اسکار بهترين موسيقي متن را نيز دريافت کرد، خوزه ريورا فيلمنامه نويس خاطرات ‏موتورسيکلت همچنين نامزد اسکار بهترين فيلمنامه اقتباسي بود.‏
‏ در همان سال نامزد هفت جايزه بفتا بود که به دو جايزه بهترين فيلم غير انگليسي زبان و بهترين موسيقي دست ‏يافت،

‎‎چه (قسمت اول و دوم)‏‎ ‎
استيون سودربرگ در سال 2004 پروژه ساخت فيلمي در باره بخشي از زندگي چه گوارا را آغاز کرد، وي ‏چهارده ماه را براي تحقيق و پيش توليد صرف کرد و سرانجام فيلم در دو نسخه در سال 2008 آماده شد که ‏قسمت اول و دوم در دو سانس مجزا از هفته آينده در سراسر آمريکا اکران خواهد شد.‏

فيلم از ملاقات کاسترو و چه گوارا در مکزيکو سيتي آغاز مي شود و در قسمت اول تا پيروزي درخشان وي در ‏تسخير شهر سانتاکلارا و حرکت وي و ارتش چريکهاي تحت رهبريش به سمت هاوانا ادامه مي يابد.‏
در قسمت دوم پيروزي بر رژيم باتيستا و عزيمت وي به کنگو و سپس بوليوي و جان باختن ش در آنجا محور ‏اصلي فيلم است.‏
فيلم براساس فيلمنامه پيترباوخمن براساس خاطرات ارنستو چه گوارا ساخته شده و بنيکيو دل تورو در آن در نقش ‏چه گوارا ظاهر شده است.‏
چه نخستين بار در جشنواره کن در دو سانس متوالي به نمايش درآمد که دل تورو در آن برنده جايزه بهترين ‏بازيگر مرد شد. وي مي گويد بازي در اين نقش محتاج شخصيتي روشنفکرانه و در عين حال آکشن بود همانند که ‏گريگوري پک و استيو مک کوئين را بخواهيم با هم ترکيب کنيم.‏

فيلم با بودجه اي غيرآمريکايي ساخته شده و سودربرگ مي گويد از همين روست که فيلم همزمان با اکران عمومي ‏در سينماهاي آمريکا با دو کيفيت ديجيتال و معمولي در شبکه هاي کابلي از طريق درخواست فيلم در دسترس قرار ‏گرفته است با اين حال بخش مهمي از هزينه توليد فيلم از طريق پيش فروش آن تامين شده است.‏
چه در نوامبر 2008 در آرژانتين به نمايش درآمد و براي نخستين بار در تاريخ اين کشور خيابانهاي بوينس آيرس ‏به خاطر نمايش اين فيلم شاهد ترافيک سنگين و صف هاي چند کيلومتري در برابر گيشه هاي سالن ها بود.‏

دل تورو که در کودکي آموخته بود چه گوارا يک خرابکار بوده است در جواني چه را کشف کرده بود و در نمايش ‏افتتاحيه فيلم در فرانسه گفت: اگر او هم جاي چه در دهه شصت بود دست به اسلحه مي برد، آرماني که چه براي ‏آن مبارزه مي کرد امروز هم پيش روي ماست.‏
چه در يک اکران اختصاصي در ششم دسامبر در هاوانا به نمايش درآمد و در جريان جشنواره فيلم آمريکاي لاتين ‏با استقبال فراوان روبرو شد، فيلمبرداري صحنه هاي مربوط به کوبا در اسپانيا و بوليوي صورت گرفته است ‏زيرا کوبا بيش از 45 سال است که تحت تحريم همه جانبه آمريکا قرار دارد.‏
در حالي که برخي از منتقدان معتقدند که قسمت دوم فيلم از قسمت اول فيلم بهتر از آب درآمده، نقدهاي متفاوتي در ‏باره فيلم در رسانه ها مطرح شده است با اين حال به اعتقاد بسياري چهره انساني، آرمان گرا و اخلاق گرايانه چه ‏گوارا در اين فيلم به خوبي نشان داده شده است.‏

‎‎چه (1969)‏‎ ‎
اولين فيلم هاليوودي در باره چه، کمتر از دو سال پس از قتل چه در عمليات تحت رهبري سي آي ا به نمايش ‏درآمد، در اين فيلم عمرشريف در نقش چه گوارا ظاهر شد و ريچارد فليشر با استفاده از محبوبيت اين شخصيت ‏در پي جذب تماشاگران برآمد. جک پالانس نيز در نقش کاسترو ظاهر شد. فيلم بي بو و خاصيتي که فقط براي ‏پيروي از مد روز ساخته شده بود و در ايران زمان شاه به فيلم انقلابي شهره شده بود!‏

‎‎فيدل (2002)‏‎ ‎
ميني سري تلويزيوني در باره انقلاب کوبا و فيدل کاسترو که در بخش هايي از آن به چه گوارا و نقش او در ‏پيروزي و تئوريزه کردن انقلاب پرداخته مي شود. ديويد اتوود کارگردان اين مجموعه سابقه طولاني در ساخت ‏ميني سري دارد.‏

‎‎پيروزي از آن ماست (1997)‏‎ ‎
ساخته خوان کارلوس دسانزو، کارگردان آرژانتيني دکودرامايي در باره چه گوارا است که نگاهي حماسي به ‏زندگي وي دارد.‏

‎‎مرگ يک رفيق (2007)‏‎ ‎
ساخته خوليو کوينتانا هجويه اي کمدي ست که بخشي از آن در باره روابط فيدل و چه است که در آن فيدل جوان ‏عاشق آمريکاست و در آرزوي ستاره سينما شدن است.‏

‎‎داستان واقعي چه گوارا (2007)‏‎ ‎
ساخته ماريا وي بري، يکي از آخرين مستندهاي تلويزيوني در باره اين شخصيت است.‏
در باره چه گوارا، مستندها، فيلم هاي تلويزيوني و فيلم هاي سينمايي زيادي به زبان هاي مختلف به ويژه اسپانيايي ‏و پرتغالي ساخته شده است و همچنين از کاراکتر وي به عنوان يک شمايل محبوب در بسياري از فيلم هاي ديگر ‏استفاده شده است. ‏

اما به نظر مي رسد که چهار دهه پس از مرگ وي، همچنان حرفها و ديدگاه هاي تازه اي در باره اين انقلابي ابدي ‏وجود دارد و سينما و رسانه ها هرگز او را فراموش نکرده اند.‏

مطالب فوق  نقلی ست از:

اميد حبيبي نيا

یک پنجره “سیرا ماسترای تنها”

امید حبیبی نیا . چه گوارا و سینما

ویکی پدیا

59 Comments

  1. 12 جولای 2009
    Reply

    براستي انسان رودي است آلوده ، دريا بايد بود تا رودي آلوده را پذيرا شد و ناپاكي نيافت .
    ممنون آرش جان مطلب جالب و توضيحات كاملي بود اميدوارم هميشه دريايي باشي

  2. 12 جولای 2009
    Reply

    عكس و گزارش جالبي بود. و هزاران حرف نگفته . “دا” را بخوان

  3. 12 جولای 2009
    Reply

    پیدا کنیدش دوباره
    بگو دوباره بمیرد
    شاید دستم را بگیرد

    پیدا کنیدش دوباره

    man too in se ta jomle giram hanooz cheghadr zibast baraye hame chi ham hast vaghan yekam fek kon bebin be man mikhoore axetam fogholade hastesh merc az too merc

  4. arash sadaghian
    13 جولای 2009
    Reply

    azadi govarast ama fek konam yekam ziadi tu fraizer munde yakh zade az galuye ma paeen nemire, aksam ke nazar nemikhad dige

  5. 13 جولای 2009
    Reply

    حس خیلی خوبی داره به امید روزی که همه انسانها با آزادی زندگی کنند

  6. 14 جولای 2009
    Reply

    ممنون بابت این اطلاعات کامل و فوق العاده مثل همیشه لذت بردم

  7. 14 جولای 2009
    Reply

    آقا خیلی خوب شده آرش جان . دستت درد نکنه عزیزم.

  8. 14 جولای 2009
    Reply

    بسیار زیبا از بزرگترین نماد آزادی و آزادیخواهی جهانیان یاد کردی.

    خیلی جامع و جالب بود کاش اون عکس معروف “چه” رو هم وسط نوشته هات میذاشتی با تم قرمز

    بالهای پروازمان را کته اند ولی ما نیز آخر به آزادی میرسیم

    آزادی نزدیک است

  9. 14 جولای 2009
    Reply

    عکس هم فوق العاده زیباست

    پرواز از تاریکی ها به روشنی

  10. 14 جولای 2009
    Reply

    سلام؛
    از يادآوريت و از مطلب جالبي كه گذاشتي ممنونم

  11. 14 جولای 2009
    Reply

    چه گواراست آزادی را که دیدم، چه گوارا است نوشیدن آب دماوند بنظرم آمد. ایکاش اینطور میبود برای من

  12. 15 جولای 2009
    Reply

    من این آهنگ دوست دارم
    من اکثر آهنگ های منتخب تورو دوست دارم
    ازاین ترکیب فوق العاده هم خیلی خوشم اومد مخصوصا اسم هوشمندانه ایی که برای این عکس و این مفهوم و ترانه گذاشتی

    “زخمی”
    پیدا کن مردی را که بخوانم “چه گوارا”
    که بخوانم ، چه گوارا…

  13. 15 جولای 2009
    Reply

    رفیق چرا اولین باره که توی صندوق نامه ها میبینمت؟.ای دیر یافته با تو سخن میگویم ..

  14. 15 جولای 2009
    Reply

    مطلب جالبی بود چه خوب که چه هم متولد جولای است…خیلی دوستش دارم نمی دونم یه جورایی اسم اش بدنبال هر فریاد آزادی خواهی هست برام مثل یک اسطوره میمونه این ترانه نامجو هم خیلی خوبه یکی از پستهای من هم در این مورد است
    موفق باشی

  15. 15 جولای 2009
    Reply

    سلام ، من عاشق شخصیت چه گوارا ! شدم …یادت باشه یه باری زمانی که abraham.ir رو داشتم واسش یه متن بلند نوشتم …خوشحالم می بینم تو هم به فکر آزادی ! هستی – آزادی می تونه حتی رها شدن از خود شخص باشه !

  16. زهرا حسینی
    15 جولای 2009
    Reply

    سلام
    خیلی جالب بود
    نمی دونستم.
    متشکر
    منم مثل دوست عزیزم توصیه می کنم دا رو بخونی.البته خودم هنوز نخوندم.تازه کتابش به دستم رسیده.

  17. 16 جولای 2009
    Reply

    salam
    vaghaan ziba va enghelabi bood.
    bichare amsale namjoo ke dar keshvaremun tabah mishan va majboor be mohajerat.

  18. 16 جولای 2009
    Reply

    همه چیز در مورد چه. واقعاً مجموعه ای خواندنی و دیدنی بود.

  19. مرتضی جراحی مقدم
    17 جولای 2009
    Reply

    فوق العاده بود آقا آرش منکه خیلی لذت بردم

  20. 17 جولای 2009
    Reply

    khoda ghovat ostad.daste in akkasaye mobtadi ro ham begirin.be omide azadi

  21. 17 جولای 2009
    Reply

    مبتلا گشتم در این بند و بلا
    کوشش آن حق گزاران یاد باد

    آرش جان مثل همیشه عالی بود
    پاینده باشی..

  22. 17 جولای 2009
    Reply

    سپاس فراوان به خاطر اخبار کلوب. موفق باشی

  23. 19 جولای 2009
    Reply

    برام جذاب بود. متشكرم.

  24. 21 جولای 2009
    Reply

    congrats all yours pictures are great! i like them all!

  25. 22 جولای 2009
    Reply

    salam
    kheli ghashang bood

  26. 22 جولای 2009
    Reply

    سلام بر رفیق شفیق گمشده نایاب….چطوری ارش جان…منو میشناسی؟؟؟؟

  27. 24 جولای 2009
    Reply

    This is a wonderful shot. So many great photos on your website.

  28. 26 جولای 2009
    Reply

    salam
    Apet mesl hamishe ali bod. be ma sar bezan.

  29. 27 جولای 2009
    Reply

    Bonjour,
    nice capture..great greyscale and framing..bravo!

  30. 10 آگوست 2009
    Reply

    با گل زندگی منتظر حضور شما هستم

  31. 10 آگوست 2009
    Reply

    سلام
    اوه اوه چه خطرناک :))

  32. 15 آگوست 2009
    Reply

    عجب عکس خفنی.دمت گرم!

  33. 19 آگوست 2009
    Reply

    ye conceto zeddeno0re aali:clap:

  34. 19 آگوست 2009
    Reply

    سلام
    ما با اینکه تو وبلاگمون آپ جدید نمزاریم ولی به دوستای عزیزی مثل شما کم لطفی نمی کنیم بهشون سر می زنیم. شما که آپ میزاری چرا به ما سر نمی زنیآقا آرش گل

  35. 23 آگوست 2009
    Reply

    salam arash jon khobi mano yadet hast manam hesam ashekar ishala harja hasti moafagh bahsi moshtaghe didar yahagh

  36. 23 آگوست 2009
    Reply

    Hmm… I read blogs on a similar topic, but i never visited your blog. I added it to favorites and i’ll be your constant reader.

  37. 25 آگوست 2009
    Reply

    salam khobi
    minabianam

  38. 1 سپتامبر 2009
    Reply

    سلام اقای حمیدی حدودا پارسال شما در یکی از وبلاگهای عمو پورنگی کامنتی مبنی بر اینکه پسر بچه ایی از شما درخواست کرده که سلامش را به پورنگ برساند گذاشتید اما متاسفانه در ان موقع ما به ایشان دسترسی چندانی نداشتیم اما الان ایشان وبلاگ دارند و ما پیغام شما را رساندم . خواهشا بعد از خواندن این متن حتما به وبلاگ ایشان رجوع کنید .. ممنونم
    blog.amoo.ir
    اگر با ادرس بالا مشکل دارید از این ادرس وارد شوید
    amoopurang.wordpress.com

  39. 3 سپتامبر 2009
    Reply

    سلام آرش عزیز ممنونم که هنوز دوست کوچکت را به یاد داری باور کن گرفتاری زندگی متاهلی مجال عکاسی نمیدهد. راستی هنوز هم روی دستت عکاس نیست ممنون که فراموشم نکردی

  40. مريدا
    3 سپتامبر 2009
    Reply

    جناب حميدي خسته نباشيد
    ممنون از اينكه بياد من هستيد مثل هميشه موفق وسخت كوش باشيد.

  41. 9 سپتامبر 2009
    Reply

    بیا یه خوبی کن، خود نامجو هم از خواندن این آهنگ پشیمان است. درباره تاریخ بیشتر تحقیق کن و سپس به اشتراک بگذار. بیشتر بدانید آشغال هایی چون چگوارا چطور از خون آزادی خواهان سواستفاده کردند و به اسم آزادی خون های بیشتری ریختند.
    جالبه عکس ات، ضد نور اعتراضی

  42. 10 سپتامبر 2009
    Reply

    فریاد زد: می دانم برای کشتن من آمده ای، پس نترس ‏تو فقط یک مرد را می کشی…..
    پیدا کنیدش دوباره
    بگو دوباره بمیرد
    شاید دستم را بگیرد

    مرسی

  43. 19 سپتامبر 2009
    Reply

    سلام
    پس کجایی آقا آرش گل؟
    ما منتظرتیم
    آخه فقط همین یه دونه آرش برام مونده
    پس بیا ما رو تنها نزار
    آپ جدیدم یادت نره

  44. 28 سپتامبر 2009
    Reply

    ممنون بابت نظر
    پس کی یک پست جدید می گذاری؟

  45. 5 اکتبر 2009
    Reply

    salllllllllllllam
    pas kojaye?
    baba arsh jin ma montazere ye Ap mareke dige hastim .
    pas kojast???????

  46. 9 اکتبر 2009
    Reply

    من به به روز نشدن اين سايت اعتراض دارم
    بايد به كدوم مركز قضايي مراجعه كنم؟؟؟

  47. سلام گلابی فکر نمی کردم همچنین شخصیتی داشته باشی البته تا وبلاگتو دیدم پی بردم چکاره می تونی باش یه جا دیدم یه چرتو پرتهایی گفته بوی اگه قدرت تشخیص خوب و بد رو نداری خاموش باش چه کاریه که توهین می کنی بگرد ببین کجا همچنین سوتی دادی اصلا ببین قدت، شعورت، عقلت و … می رسه که بتونی حتی در موردش فکر بکنی؟ منتظرتم

  48. 20 اکتبر 2009
    Reply

    با سلام و آرزوي سلامتي.ازمشاهده عكس ها و مطالب موجود در وبگاه شما بسيار بهره بردم. برايتان موفقيت روزافزون آرزومندم.

  49. 4 نوامبر 2009
    Reply

    ba arze salam va khaste nabashid khedmate duste azizam aghaye Hamidi.az saitetun didan kardam vaghean jaleb va mofid bud.aghaye Hamidi aziz man Emailamo to sait gozashtam lotfan age baratun zahmati nist axaye khalad nabi ra barayam email konid.ba tashakkore faravan va arezuye movaffaghiat va salamati baraye shoma duste aziz.Onsori.A.onsori@yahoo.com

  50. 26 فوریه 2012
    Reply

    کاش ازادی سرودی می خواند
    کوچک …….واقعا زیباست

پاسخ دادن به asal لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

85 − = 79