برچسب: آبان

26 نوامبر 2008 / / گزارش
بیرجند . گل زعفران . زمستان 1385 | Iran . Birjand . Saffron

گلی از خاک دیدم  زعفرانی              که از روی تو میدادم نشانی


اوایل آبانماه امسال به اتفاق دوستان عزیز سری زدیم به شرق ایران و سرزمین زعفران, جای الباقی دوستان خالی بود.

سفر از تربت حیدریه, خواف و نشتیفان شروع شد و به قاین , بیرجند , روستای ماخونیک و فریز ختم شد.

ایده و برنامه ریزی اولیه این سفر مربوط میشد به سه سال پیش و قولی که به  حمید و کریم عزیز داده بودم برای بازدید از مناطق شرقی ایران. فاز اول این تصمیم دو سال پیش در قالب سفری به طبس و کویر اطرافش انجام شد که سراسر خاطره بود و حاصلش چندین عکس عالی و حالا هم نوبت فاز دوم بود.

قرار بود حداقل  8 نفر باشیم و سفری 10 روزه اما در نهایت کل سفر مخفف شد به 5 روز و 4 نفر ” دکتر سیامک جعفری + . محمد تاجیک + . حمید گردان + “. قرار بود جاوید تفضلی , حسین فاطمی و علیرضا عطارانی عزیز هم با ما باشن که به دلیل درگیری کار و پروژه و ماموریت  یکی یکی اومدنشون منتفی شد. ضمنا روز اول سفر در خدمت دوست بسیار عزیزم مجید علینژاد + بودیم.

عکسها و مجموعه تصاویر بچه های همسفر خیلی عالی شد, اما  من متاسفانه  این سفر خیلی تو حس و حال عکاسی نبودم و از همه بدتر اینکه یک مموری کامل از بهترین روز عکاسیم رو از دست دادم. فعلا فقط امیدوارم که اون چند شاتی که سه بعدی گرفتم خوب دراومده باشه.

از نکات جالب این سفر میتونم به این موارد اشاره کنم:

دوستان تا حالا گل زعفران نو ظهور ندیده بودن و این براشون خیلی جالب بود.

دیدار از روستای ماخونیک و مشکلاتش هم جای کار بسیار داشت و همین عاملی شد که تو این فرصت کوتاه دوبار مسیر 180 کیلومتری ماخونیک رو طی کنیم .
نکته جالب دیگه نظر دوستان درموردشهرهای شرقی و به خصوص بیرجند بود , همگی به اتفاق انتظار دیدن مناطقی بسیار قدیمی ,لباسهای سنتی محلی و خونه های خشت و گلی رو داشتن ,اما فکر کنم درپایان نظرشون چیز دیگری بود.

اینم نظر محمد عزیز در سایتش:

صادقانه اعتراف میکنم تمام تصاویر ذهنم بعد از ورود به آخرین نقاط شرقی کشور ، نسبت به مردم ، جغرافیا و اتمسفر عمومی اون عوض شد . گرچه تا از نزدیک نیایین و نبینید سود چندانی نداره .

و اینم نظر حمید عزیز:
قائن، بيرجند، روستاهاي فريز و ماخونيك اوجي از خونگرمي و صميميت مردم را با خود دارد كه تا كسي به اين مناطق سفر نكند به خوبي اين احساسات را درك نميكند. براستی حالا ارزش يك مثقال زعفران را در میابم و ميدانم آن كشاورزمهربان با دستهاي خشكيده اش  چقدر زحمت براي آن متحمل شده است.

* به هر حال سفر به سرزمین مادری به همراه دوستانی که مشتاق دیدن جذابیتهای اون مناطق بودن برای من لطفی مضاعف داشت.

*یه مشکل فقط زمانی حل میشه که بتونی از بالا بهش نگاه کنی!